«داعش»
از کتابهای دیرینهشناسی بیرون پریدهاند
با مغزهای تکاملنیافته
و ریشِ انبوهی
که تا نافشان را فرش کرده است.
کاریکاتورِ ترسناکی
از تروریستهای فیلمهای هالیوودی.
طاعونوار منتشر میشوند
تا جهان را به جهنم بدل کنند
و ما را
به بهشتِ اجباری خود بفرستند.
سپاهِ سلاخی
با پرچمِ به امانت گرفتهی دزدهای دریایی
و عبارت مِید این یو.اس.اِی
بر کشالهی رانهاشان.
مبلغانِ آیینِ مرگند؛
با تسبیح سرهای بریده ذکر میگویند
و بر پوتینهاشان
خاکسترِ گیسوانِ زنان نشسته است.
بناهای کهن را فرو می ریزند
تا بر ویرانهها
تندیسِ وحشت بنا کنند
و به آهنگِ مسلسل
بر خاکسترِ کتابخانههای سوخته
جنون را میرقصند.
پشتِ لپتاپهامان
ناخنِ خشم میجویم
و سریالِ بیپایانِ سرهای بُریده را
دنبال میکنیم
با چشمهای حیرتزده.
تماشاگرانِ این هیاکلِ هولیم
که صورتهاشان را
حتا از آینه پنهان میکنند
و اسیران دستبسته را
چنان گردن میزنند
که زارعان،
ساقههای نیشکر را.
ما شاعران مدام
برای هشدارِ حادثه
بر ناقوسهای شعرمان میکوبیم.
ناقوسهایی کاغذی
که طنینشان
از اتاقهایکارمان حتا
بیرون نمیرود.
دبیر کل سازمان ملل اما
با دو کیپای مخملی در گوشهایش
و چشمبندی از دُلار
خوابِ همرقصی با دلقکی تازه را میبیند.
گردانندگان گنگ جهان
خون بالا آمده تا زانوهاشان را
به هیچ می گیرند
و لبخندهای احمقانه شان
همچنان
طراحی شده ی بهترین دندان سازهاست.