شازده کوچولو پرسید: تو که هستی؟ چه خوشگلی!
روباه گفت: من روباه هستم.
شازده کوچولو به او تکلیف کرد که بیا با من بازی کن. من آنقدر غصه به دل دارم که نگو.
روباه گفت: من نمیتوانم با تو بازی کنم. مرا اهلی نکردهاند.
شازده کوجولو آهی کشید و گفت: ببخش!
اما پس از کمی تأمل باز گفت: اهلی کردن یعنی چه؟
روباه گفت: اهلی کردن چیز بسیار فراموش شدهای است یعنی علاقه ایجادکردن