دلنوشته های راهیان نور

  

( مرز ایران و عراق در محل اروند. زمین آنسوی رود شهر فاو عراق است. عکاس خودمون  ) 

بوی اروند را حتی  از همین جا هم می توانستم حس کنم. 

شاخه های اروند در اطرافمان در رفت و آمد بودند. 

هنوز هم رشادت های مردان بزرگ خدا در اهواز خود نمایی می کردند. دریاچه های ساخته ی چمران در کنار رنگ سر درختان به تو این حس را القا می کردند که در بهشت به سر می بری. 

و اما ما سواره در میان این بهشت به دنبال بوی اروند بودیم. کم کم خانه های جنگ زده آشکارتر می شدند. گاهی در کنار خانه های بازساخته قایق هایی را میدی که کمک دست مردم بودند در هنگام رحت الهی. 

و آن هنگام که اتوبوسمان از حرکت ایستاد هوای لطیف اروند پیش می آمد و دل را می نوازید شاید هم خوشامدی می گفت به قدمگاه روح شهیدان خود. 

به کناره ی اروند که رسیدیم ، او را در استراحت صبحگاهی دیدیم. می گفتند رزمندگان باید وقت جزر و مد را می دانستند و هنگام شب به دل اروند می زدند. 

مردی می گفت یکی از رزمندگان در شب قبل از عملیات دخت پیغمبر را در خواب دیده که به آنها وعده ی یاری میدهد. 

و  بی گمان همین هاست که اروند با غرور و با سرعت در میان دو کشور می گذرد.  

اروندی که با خون شهیدان تطهیر شده و اروندی که جای پای سرور بانوان دو عالم را در خود جای داده است... .

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.