دلتنگم نبود

 

 

هیچکسی نگفت که دل تنگم می شود. 

پدرم نبود که بگوید، شاید اگر می بود به گفتن یادت نرود به ما زنگ بزنی دلتنگی اش را اظهار می کرد. 

خواهرم اما مرا در آغوش نگرفت، حتی نگذاشت لب هایم لحظه ای مهمان گونه هایش شود. 

برادرم که بحثش جدا بود. او حتی زحمت پایین آمدن و خداحافظی را هم به خود نداد. 

مادرم اما کسی نبود. او یک فرشته است بحش از اشخاص جداست. 

مادرم شب را در کنارم گذراند و شبم را با بوی خودش به پایان برد ... .

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.