جای خالی

 

دم را بازدم می کنم و به دوستم گوش می سپارم.

از پارک،

از شور،

از نشاط

می گوید.

از خوش گذشتن بر او و

جای خالی من در بین آن ها.

در حالی که نمی داند خیلی وقت است که شادی خانه اش در قلبم را فروخته است

و من،

شب هایم را با دلتنگی سپری می کنم

و من باید

به شادی بگویم:

این شب ها جایت بدجوری حالیست.

 

 

 

نویسنده : خودم

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.