مقبره الشعرای تبریز آشنایی با اماکن ادبی ایران

 

 مقبره الشعرای تبریز 

خب گفتم یکم هم با یکی از جاهای دیدنی ایران که تو تابستون رفتم براتون بنویسم. یه جا که هم فاله هم تماشه و هم اینکه یکم با شاعر های ایرانی آشنا میشیم. اونم جایی نیست جز مقبره الشعرا در شهر تبریز 

کوی ها و محله های قدیمی تبریز از دیر باز محل و ماوایی برای سالکان حق و شاعران نام آور بوده است و بی تردید تبریز به خاطر جای دادن عارفان و شاعران صاحب نام در دل خود ، جایگاه ویژه ایی را در بین شهر های دیگر کشورمان دار است . هر چند برخی از آنان تبریزی یا آذربایجانی الاصل نبوده اند اما با این حال هر کدام به علتی به تبریز گذری داشته و به مرور زمان شیفته آن شده و در این مکان ساکن و طبق وصیت شان در تبریز به خاک سپرده شده اند

کوی سرخاب به جهت انتساب به شاعران نامی ، ارج و قرب بسیاری در بین مردم داشته است به طوری که زندگی در آن و حتی دفن شدن در این کوی معروف ، آرزوی بسیاری از بزرگان محسوب می شد . وجود اماکن ، بنا ها ، تکیه ها و مقابر معروفی چون ربع رشیدی ، تکیه حیدر ، بقعه عون بن علی ، بقعه سید حمزه ،صاحب الامر و سید ابراهیم یا حظیره بابا حسن ، حظیره بابا مزید ، صفوه الصفا  و مقبره الشعرا به تقدس و معروفیت آن افزوده است.  

از مقبره الشعرا یا آرامگاه شاعران در سرخاب تبریز تا قبل از قرن هشتم نامی برده نشده  است . قدیمی ترین کتبی  که نام مقبره الشعرای تبریز را به صراحت نوشته است ، تاریخ گزیده و  نزهه القلوب حمد الله مستوفی است که در سال های 730 و 740 هجری قمری تالیف شده است. باید گفت که نام مقبره الشعرا سرخاب ظاهرا" پس از دفن شدن شاعران معروف قرن ششم مانند خاقانی و ظهیر و شاعرانی که بعد از آنها در آنجا دفن شده اند در کتب تاریخ و تذکره آمده و رفته رفته معروفیت یافته است.شهر تبریز پس از آنکه در قرن ششم مرکز حکومت اتابکان آذربایجان شد پناهگاه شاعرانی که زندگی آرام و آسوده ایی را دور از جنگ و نزاع می جستند  گردید ، خاقانی و ابوالعلا و فلکی از شروان و گنجه ، ظهیر فاریابی و شاهپور نیشابوری از خراسان به تبریز آمدند و در این شهر ساکن  شدند  و پس از مرگ  ، یکایک آنان در حظیره مخصوصی دفن شدند که  این حظیره را در تاریخ و تذکره ها به عنوان مقبره الشعرا یاد کرده اند ، شاعران  دیگری نیز  از عهد ایلخانیان تا ایلکانیان و دوره آق قویونلو در تبریز بودند و یا از نقاط دیگر به تبریز آمده و در این شهر در گذشته اند که  غالبا در همین حظیره و در جوار خاقانی مدفون هستند. 

خب امیدوارم لذت برده باشین.

دسته گلی از ...

دسته گلی به دست داشت. دسته گلی از گل های همیشه بهار. آرام آرام پیش می رفت و نفس هایش از ته دل جان می گرفت. به بوستان رسید. همان جای همیشگی. دو صندلی چوبی در سایه سار گل های رز. در جا خشکش زد. اما جای او پر شده بود. لب بهم دوخت. عقب نشینی کرد. باد سردی وزیدن گرفت. ریزش برف و یخ زدگی را حس کرد. گلهای همیشه بهار یخ زدند و جان دادن. از امید و آرزو تهی شد. اما چیزی نگذشت که شب بو و نرگس جان گرفتند. دسته گلش تغییر کرد. حال امید ها و آرزوهای دیگری داشت

بهانه های سرگردان سرم

گاهی اوقات خیلی خالی می شوم. ذهنم انگار به خواب می رود. هیچ نمی گوید و گوشه ای آرام می گیرد. بدون آنکه به خودش فشاری بیاورد می شیند و چشم می دوزد در چشمانم. 

ادامه مطلب ...

امتحان او

تا حالا شده کسی رو دوست داشته باشی؟

تا حالا شده کسی رو خیلی دوست داشته باشی؟

تا حالا شده عاشق کسی شده باشی؟

تا حالا شده با کسی آشنا بشی که حاضر باشی براش حتی جونتم بدی؟ 

ادامه مطلب ...